وضوع اطلاعیه دفتر سیاسی حزب لیبرال دموکرات کردستان شماره 3




موضوع اطلاعیه دفتر سیاسی حزب لیبرال دموکرات کردستان شماره 3

ما حمله ارتش فاشیست ترک به کردستان قویأ محکوم میکنیم  آن را  یک جنایت میدانیم علیه ملت ستمدید کرد که نژادپرستان ترک دست به آن زده اند.

مردم شریف کردستان ملت ستمدید کرد در سرتاسر کردستان شما از این بابت با خبر هستید که رژیم ترک بزرگترین دشمن کردها است و بوده    حالا در سدد بر آمده است تا به هر شیوه ای که شده کردستان را به تصرف خود در بیارود و خواب کرکوک و موصل در سر دارند سردمداران دولت فاشیست ترک.

و فرمانده این لشکری که به کردستان حمله نموده است یکی از سرسخت ترین کسانی است در ارتش فاشیست ترک که خواستار الحاق کردن کرکوک و موصل به ترکیه است و بر همین اساس پ ک ک را برای حمله به کردستان و بر هم زدن امنیت و آسایش کردستان بهانه نموده است بعد از اینکه چند دولت اروپای کردستان را امن و آزاد ترین جای برای پروژهای سرمایه داری دانستند  بخصوص دولت سوئد سفیران ترکیه دست به کار شدند تا به آنها یعنی به اروپایها نشاند بدهند که کردستان امنیت ندارد به دولت فاشیست ترک دستور دادند تا اسایش و امنیت کردستان آزاد را بر هم بزنند فاشیستان ترک و به کردستان حمله نمودند و دوم اینکه در 17/2/2008 کوزوا استقلال خود را اعلام نمود  دولت ترک هم دست به کار شد و تلفنی با سران رژیمهای سوریه و ایران تماس گرفتند و نظر این دو دولت فاشیستی را در باره استقلال کوزوا جویا شدند و کردها هم کسانی خواهند بود که در فکر استقلال کردستان هستند  این تفکر لرزه بر پیکر فاشیستهای کور در این رژیمها  انداخت و حمله به کردستان آزاد هم بر همین اساس بوده است که به کردها نشان بدهند که این فاشیستهای ضد انسانی ضد استقلال کردستان هستند.

اما ما به این فاشیستهای کور میگویم که به کوری چشم دشمنان کرد و کردستان  ما به هر شیوه ای که شده باشد استقلال خود را بدست خواهیم آورد  ما ملتی هستیم 60 میلیونی حق خودمان میدانیم  روزی استقلال کردستان را اعلام کنیم.

و ما جوانان دلیر و شجاع کرد قسم خورده ایم و با خون خودمان امضا نموده ایم که تا قطره ای خون در رگمان باشد کرد هستیم و کردستانی  و هر چند خون ما بریزند خون خوروشان ما نوید بخش استقلال کردستان است.

ما قسم خورده ایم تا بدست آوردن استقلال کردستان از پای نه ایستیم و با خون خود امضا نموده ایم با تفکر استقلال خواهی کردستان پیمان بسته ایم و همپیمان باشیم ما به این فاشیستها میگویم که استقلال کردستان دور نیست و کردستان استقلال خود را بدست خواهند آورد.

دولت فاشیست ترک هدفش روشن است.

و باز دولت فاشیست ترک در سدد است که به هر شیوه ای که شده نیروهای ضد بشری خود را به داخل کردستان آزاد بیایند و در آنجا برای همیشه بمانند این را اعلام میکنیم که اگر دولت کردستان و ما ملت کرد یک دست بر ضد این دولت فاشیست نه ایستیم و یک صدا نباشیم و چه در خارج و چه در داخل بر افکار عمومی فشار نیاوریم این دست آوردی که در بخشی از خاک کردستان بدست آورده ایم از دست میدهیم.

باید دست بکار بشویم اهداف دولت فاشیست ترک را برای افکار عمومی تعریف و شرح بدهیم.

ما از تمامی ملت کرد که در هر نقطه جهان هستند  میخواهیم که خود را مسئول بدانند و در این باره ساکت نمانند با تظاهرات و راهپیمایی و گردهمایی  و ملاقات با مسئولین احزاب و گروه های مدافع حقوق بشری در این کشورها دیدار کنند و اهداف رژیم فاشیست ترک را برای آنها تعریف کنند.

ملت شریف کردستان شما خوب میدانید که دولت فاشیست ترک 3 هدف دارد 1 شکستن اراده ملی گرایی در کردستان 2 خرد کردن تفکر استقلال خواهی در ملت کرد و 3 تصرف کردستان برای همیشه است.

ما از تمامی کردها میخواهیم در هر کشوری که هستند جدا از حزبی گرایی و جدا از هر نوع ایدئولوژی کورس و دوره سیاسی برای کردها برگذار کنند و حداقل مردم خود را روشن بین کنند که درس دشمن شناسی کار بدی نخواهد بود برای ما ملت کرد.

ما امروز در اتاق پالتالک روم کردستان ئه ره ده نگی روژهه لاتی کردستانه  میخواهیم در باره دشمن شناسی حرف بزنیم  بله رژیم فاشیست ترک هدف روشنی دارد و باید ما ملت کرد در این باره خیلی هیشار باشیم.

مرگ بر فاشیست ترک.

من لازم دانستم که در باره روم پالتالک کمی حرف بزنم.

  Palatalk Klick to browse rooms  after klick to ethnic groups  after klick to kurdish rooms after klick to kurdistan era dengi rojhelati

kurdistane

در اینجا میتوانیم با هم در این باره حرف بزنیم با دوستان و من هو لازم دانستم در باره روم پالتالک که در بالا مشاهده میکنید کمی توضیح بدهم در باره آزادیهای اساسی و رعایت پرینسیپهای دموکراتیک.

به اطلاع دوستان و عزیزان میرسانیم که روم پالتالک کردستان ئه ره ده نگی روژهه لاتی کردستانه

kurdistan era dengi rojhelati kurdistane le paltalk ba rewebery kak samuel_ku

اساسنامه وآینامه روم

1 آزادی بیقید و شرط ابراز عقیده و بیان و احترام به آرایی دیگران و رفتار انسانی و رعایت پرینپسیپهای دموکراتیک.

2 در این روم هر فردی آزاد است بدون اینکه فکر کند که از روم اخراج بشود حرف و نظرات خود را بیان کند در این روم آزادی مطلق هست هیچ کسی در این روم اخراج نمی شود مگر کسانی از او شکایت کنند و یا حیثیت کسی را جریحدار گرده باشد  اخراج کردن در روم ما وجود ندارد به هیچ شیوه ای برخلاف رومهای دیگر ما به آزادی انسانها ایمان داریم و باز به برابری انسانها ایمان داریم.

3 آزادی عقید و بیان هر کس حق دارد آزادانه از ما انتقاد کند و رای خود را بیان کند  .

4 ما انسان هستیم و باید با رفتار انسانگرا با هم رفتار کنیم قرمز کردن کسی  توهین به آن فرد است و جریحدار نمودن حیثیت فرد میباشددر روم ما به هیچ شیوه ای وجود نخواهد داشت.

5 آزادی فردی یکی از اساسیترین تفکر ما است و هر فردی با رای خود در روم ما آزادی مطلق دارد و رای و تفکر ایشان برای ما محترم است.

6 در این روم آزادی برای زبانهای دیگر مثل زبان انگلیسی عربی و فارسی وجود دارد  اما به سبب برخورد نژادپرستانه دولت ترک زبان ترکی در روم ما جای ندارد اما هر زبان دیگر برای ما محترم است در این روم ترانه آزاد است برقراری دوستی آزاد است میان انسانها.

7 ما به لیبرال دموکراسی ایمان داریم و بر آن پا بر جا خواهیم بود  و به آزادی بیقید و شرط انسانها ایمان داریم  اما در روم ما فوش و فحشی به هر فرد جایندارد و ممنوع است اما برای ما هر کسی از اسلامی باشد اگر کمونیست باشد اگر دموکرات باشد اگر سوسیالدموکرات باشد برای ما محترم است  اما در روم ما تفکر خمینی گری و تفکر جمهوری اسلامی جای ندارد و ممنوع است.

8 در روم ما  آزادی مطلق است اگر فرد حیثیت و کرامت کسی را جریحدار نکند  با هر تفکر و ایده میتواند حرف خود را بزند.

9 آزادی ابراز عقیده و بیان یکی از تفکر ما است که آزادی مطلق است در روم ما در این باره.

10  ما به آزادی زنان و برابری زنان با مردان  ایمان داریم و در باره 8 مارس هم برنامه و پروگرامی هم در کار خواهد بود.

11 آزادی مطلق و بیقید و شرط

12 ما انسان هستیم و باید به تفکر انسانها احترام بگذاریم.

  بله این جز کمی است از آینامه و اساسنامه روم پالتالک که نامش در بالا ذکر شده است.

حال برگردیم به موضوع اصلی در باره تفکر فاشیستی دولت نژادپرست ترک که این آزادی که در دولت آزاد کردستان است آنها را به وحشت انداخته است.

و در سدد بر آمده اند که با حمله نظامی و کار تروریستی با کردها برخورد کنند.

مرگ بر فاشیست ترک

زند باد کرد و کردستان

سلام بر روح و روان پاک شهدای کرد وکردستان

نفرت بر انسان کشی

نفرت بر تنگنظری و کوته فکری

نفرت بر اسلام سیاسی

زند باد استقلال کردستان

زند باد صلح و آزادی

دفتر مرکزی حزب لیبرال دموکرات کردستان

23/2/2008

مسئول امنیت و ضد اطلاعات حزب ساموئیل قادری اروپا



-------------------------------------------------------------------------
 


موضوع تفسیر سیاسی و بر رسی مسائل سیاسی منطقه و کردستان و احزاب کردستان بخش شرق کردستان.

در چند هفته پیش علی رضا نوریزاده در یک دروغ شاخدار تحت عنوان اینکه مردم کردستان از او خواسته  اند که میان حزب دموکرات کردستان ایران که به دو بخش تقسیم شده است صلح و دوستی برقرار کند و هر دو قسمت را یکی بشوند این ترفندها تازگی ندارند و سالها سال است که شوینیستها برای کشاندن کردها و یا احزاب کردی به زیر چتر خود دست به این حیله گریهای بی اساس زده و میزنند.

یعنی علی رضا نوریزاده در پیش کردها از ریئس جمهور کردستان فدرال جناب آقای مسعود بارازانی و مسئولین در حکومت کردستان محبوب تر است؟ یا اینکه این ترفندها برای گول زدن خود و فریب دادن افکار عمومی است که جناب آقای نوریزاده میخواهد خود را بطوری میانجی میان سلطنت طلبها و حزب دموکرات کردستان میداند که همین شخص توانست میان آقای مصطفئی هجری و رضا پهلوی ملاقاتهای هم ترتیب بدهد  و ما همه در روز نامه ها و سایتهای انترنتی آن را خواندیم و دیدیم.

و در این باره من مطمئنم که هیچ کردی چنین نامه ای برای علی رضا نوریزاده نه نوشته است و این فریبکاری طبق یک برنامه و در چندین روز و حتی سال برای این کار نقشه میکشند تا به هر بهای که شده است احزاب کرد در کردستان ایران به زیر چتر خاندان دیکتاتوری سلطنتی به برند و بکشانند این یک فریب بیش نیست و نبوده است.

و حجت الاسلام عبدالله حسن زاده هم در یک نامه جواب نامه علی رضا نوریزاده  را داده بود پاسخ خوبی هم داده بود در اساس..

حال در باره احزاب و به خصوص حزب دموکرات کردستان ایران و هوادارانش در اروپا و برخورد این افراد با افرادی که از این حزب به هر صورتی اننتقاد میکنند.

ما یک مشکل داریم آن هم این است فرد پرست هستیم و با قضیه به صورت احساساتی برخورد میکنیم نه که به صورت روشن بینی و ریزبینانه و بدون اینکه از چیزی خبر داشته باشیم و یا در باره آن مطالعه کرده باشیم آن را رد میکنیم و به آسانی دست به ترور شخصیتی میزنیم و اگر بخواهیم انتقاد کنیم به طور کینه توزانه با قضیه برخورد میکنیم و در میان ما مرده پرستی و فرد پرستی یک امر طبیعی شده است و به آسانی سیستمهای دیکتاتوری به خورد ما داده اند.

و یکی از مهمترین اشتباهات حزب دموکرات کردستان این است که رادیو حزب با قرآن آغاز به کار میشود با نامی که آیه های الانفال و با آیه های آن مردم و ملت کرد را انفال کردند و هزار کرد را کشتند و در کردستان دست به جنایت زدند.

و باز مهمترین اشتباه حزب این بود که بدون اطلاع مردم و حتی پیشمرگان کردستان رهبران این حزب 16 بار با رژیم ایران نشست داشته و این هم به این معنا میباشد که این حزب پرینسپهای دموکراتیک  حق و حقوق مردم را نادیده گرفته است و در اصل باید گفت اگر گروه هی که به مردمش حق ندهد که اظهار نظر کنند یک نوع خیانت است به پرینسپهای دموکراتیک و آزادیهای اساسی.

و حزب دموکرات در این سالها که دست به چنین کارهای زده است  با مردمش ساف و صادق نبوده است اگر این حزب واقعأ دلسوز مردمش بود و یک حزب دموکراتیک بود مسلمان با اطلاع مردمش دست به مزاکره کردن و یا نکردن میرساند و پنهان کردن حقایق از ناصادقی  و بی انصافی بر میخیزد و اندیشه دیکتاتوری. و اشتباهات حزب دوباره این است که مسئولین حزب دستور کتک زدن افراد مخالف را صادر میکردند  و یکی از آنها این بود با چاقو فردی با نام سلیمان زدند و شهید غفور حمزه ای هم آمد و گفت آن کسانی که با چاقو سلیمان زده اند کار خوبی کرده اند و باز حزب با روحانیانی تندرو در کمپ التاش تماس داشت و آنها با روز روشن با بلندگوهای که در اختیار داشتند به هیچ عنوان به کرد و مردم کرد خدمتی نمیکردند و بلکه مردم را برای یاری دشمن دعوت میکردند .

 حتی سازمانهای خیرخواه بین المللی هم از مزاکرات حزب با رژیم ایران با خبر نبوده اند و این پنهانکاری هم کار خوبی نیست و نبوده است.

حالا هم مردم را سر درگم کرده اند شاخه عبدالله حسن زاده با نام حزب دموکرات خود را به مردم معرفی میکند و شاخه آقای مصطفئی هجری هم همینطور  دو تا حزب با یک نام خیلی خنده دار است باز کومه له هم دست کمی از حزب دموکرات ندارد  حالا آنها 4 تا حزب با یک نام میروند و خود را به مردم کردستان معرفی میکنند و مردم را سردرگم کرده اند این احزاب از چپش گرفته تا راستشان.

آیا این خیانت به افکار ملی کردستان نیست این احزاب انجامش میدهند؟

حال کمی در باره مسائل روانشناسی.

البته این کارها ی که این احزاب میکنند از ناسالمی بر میخیزد  اگر تن سالم باشد عقل هم سالم  باشد جامعه سالم  است  عقل ناسالم تن را مریض میکند.

احزاب ما همه مریض هستند و مردم هم سر درگم کرده اند و مسلمان مردم هم به ناسالمی میکشانند همین احزاب ناسالم.

حقیقتش مردم کرد و ملت کرد آنقدر سرکوب روحی و روانی شده است توسط رژیمهای فاشیست  اشغالگر من به آنها حق میدهم که احزاب ما هم از مردم برخاسته است خوب این مریضی شده مرض سیاسی روانی سیاسی کرسی پرستی و خود پرستی فرد پرستی از یک اندیشه روانی بر میخیزد نه از یک اندیشه سالم و سهیم.

اگر بیایم و تاریخ ملت ستمدید کرد را مطالعه کنیم  و زندگی پر راز و نشیب این ملت را بررسی کنیم با سئوالات روانشنانسی فروانی روبرو میشویم ملتی که برای بقاع خود مجبور میشود به تمامی تکنیکهای دفاعی و غیر عادی دست بزنند آنهم برای بقاع خویش ملتی که از بچه یک ساله جلو چشمش پدرش را میشکند و یا به مادرش آن هم با زور تجاوز میکنند و یا با هواپیما بمبارانشان میکنند و کودک را در خواب شیرین میپرانند و مثل وحشی پلیسهای فاشیست به درون خانه میریزند و در هر ساعاتی که بخواهند  چه انتظاری باید داشت از این ملت رنجدیده و ستمدید؟

آن مادری که فرزند عزیزش را میبرند بدون هیچ گناهی وی را اعدام میکنند  و یا خود وی را شکنجه میکنند و حتی به او تجاوز میکنند چه انتظاری باید داشت از فرزندی که با بغض و کینه بزرگ شده باشد؟

همین است سیاستمداران کرد هم از همین بچه های هستند که با بغض و کینه بزرگ شده اند آن کینه و بغض علیه یکدیگر خالی میکنند و ضد خودی هستند دشمن پرست.

ما نباید بیگانه پرست باشیم باید مسئله ملی را بالاتر از هر چیز دیگر بدانیم و مسائل حزبی گری هیچ خدمتی به منافع خلق کرد نمیکند بلکه خانه ویرانی به بار خواهد آورد و باید از سیاست احزاب موجود در اروپا درس بگیریم و رفتار آنها را مورد مطالعه قرار بدهیم تا یاد بگیریم که مسئله ی ملی برای آنها خیلی مهمتر است تا حزبی گری و خود سانسوری و خود بزرگبینی و کرسی پرستی که در میان ما وجود دارد در میان آنها دیده نمیشود مهمتر از این بیگانه پرستی کار خوبی نیست ما احزاب کرد در کردستان علیه همدیگر خوب میجنگیم اما وقتی با دشمن برخورد میکنیم بله قربان عزیز دوست من و این بیگانه پرستی باید از خودمان دور کنیم بخصوص مسائل حزبی گری و کرسی پرستی  فرد پرستی و مرده پرستی انسان تا زنده است بهش فوش میدهیم وقتیکه مرد شاخ و بال براش درست میکنیم.

ما نیاز اساسی داریم به یک خانه تکانی  برای پیشبرد خودمان و بهتر شدن زندگی این ملت کشش به عمل آوریم و از کارهای که داریم به یک نوع خود فریبی میکنیم دست برداریم با این ملت عزیز صادقانه بر خورد کنیم و با ملت کرد صادق باشیم نه اگر به پیش یک فارس رفتیم خود را فارس معرفی کنیم و اگر به پیش کردها باز گشتیم خود را کرد معرفی کنیم ونباید دورو باشیم البته این دوروی در سیاست حزب دموکرات کردستان ایران دیده شده است نمونه آن برنامه فارسی تیشک تیوی است.

حال در باره سیاست رژیم ایران و رژیمهای اشغالگر که کردستان را به اشغال خود درآورده اند. رژیمهای که کردستان را به اشغال خود در آورده اند کور هستند و نابینا دشمن انسان و انسانیت هستند  اسنا کرد را سرکوب میکنند حق و حقوق انسانی این ملت را زیر پا میگذارند.

حال در باره پالتالک و رومهای کردستان و تفرقه اندازی میان مناطق در این رومها مثل روم کردستان ئیرا ده نگی کردستانه که یکی با نام رنجه این روم را باز کرده است که وابستگی کاملی با حزب دموکرات کردستان دارد حتی تحمل هیچ نوع انتقادی ندارند و بلکه همیشه از توهین کردن نباشد چیز دیگری بلد نیستند. البته پالتالک مثل یک ویروس است  که اینها چون بیکار هستند  و پشت کامپیوترشان نشسته اند به هر کسی با خیال آسوده دست به توهین میزنند و خیلی از این افراد در اصل روانی هستند.

البته خود رنجه هم روانی است از حرف زدنش معلوم است و حرکاتش.

و یکی از مشکلاتی که ما ملتهای خاورمیانه داریم خود سانسوری است دوست نداریم کسی بدی که ما اشته ایم بیان کنند و یا انتقاد پذیر نیستیم زود از کوره در میریم و زود عصبانی میشویم و بیشتر این ملتها دچار خود بزرگبینی و اختلالات عقلی دارند  دوست ندارند کسی عیب آنها را بیان کند اگر کسی آمد و از آنها انتقاد کرد بر چسپ میزنند مثل جاش یعنی( کوره خر) خود فروش مزدور بیگانه به خاطر اینکه عیب طرف را بیان نموده است و یا اینکه از حزبی که او عضو آن است انتقاد نموده است

و حزب دموکرات و اعضای این حزب پژاک را یک حزب دست نشانده میدانند اما ما میگیم پژاک دست نشانده نیست  و از حزب دموکرات کردتر هستند و توسط کرد درست شده است نه بخشی از حزب توده باشند. پی کی کی کرد است و حق خودشان است از خودشان دفاع کنند در برابر دولت فاشیست ترک.

به نظر بنده خود رنجه اختلالات عقلی دارد جون من خودم آنجا بودم برایم روشن شد که این فرد تقریبأ روانی است.

رژیم ایران فشارهای خود بر مردم بیداع کردستان تندتر میکند و دستگاه سرکوبگر رژیم در کردستان خیلی فعال است که نام مزدوران و شکنجه گران در کردستان در زیر ذکر میشودو به شرح زیر است.

اسامی تعدادی از قضات وابسته به وزارت اطلاعات در کردستان

گزارش دریافتی: اسامی پنج تن از قضات وابسته به وزارت اطلاعات در کردستان به شرح زیر است:

1- قاضی بابایی: رئیس شعبه اول دادسرای عمومی و انقلاب سنندج. وی قاضی صادرکننده حکم اعدام کیومرث و نادر محمدی و نیر دهها مورد محکومیت بلندمدت برای فعالین سیاسی و مدنی.

2- قاضی طیاری: رئیس شعبه دوم دادسرای عمومی و انقلای سنندج، نامبرده برادر حسن و رضا طیاری می باشد که در دهه 60 در سقز کشته شدند. رضا طیاری مسئول تبعیدی خانواده پیشمرگان کرد به فولادشهر اصفهان بوده است. همچنین قاضی طیاری مسئول صادر کننده حکم برای بسیاری از دانشجویان، روزنامه نگاران و فعالین مدنی کرد می باشد.

به ازای هر 8 نفر یک نیروی نظامی در استان کردستان

3- قاضی کامیابی: دادیار شعبه چهار دادیاری دادسرای عمومی و انقلاب سنندج، یکی از دادیاران پرونده فعالین کرد بازداشت شده: هانا عبدی، روناک صفازاده و یاسر گلی و بسیاری فعالین دیگر.

4- قاضی مبارکی: بازپرس شعبه بازپرسی دادسرای عمومی و انقلاب سنندج، مسئول پرونده فعالان سیاسی و مدنی کردستان.

5- قاضی امیری: معاون امنیتی دادستان عمومی و انقلاب کردستان، رابط اصلی وزارت اطلاعات و دادگاه انقلاب کردستان می باشد. فجایع بسیاری به نام امیری ثبت شده اند، از آن جمله: تجاوز به فعالین زن بازداشت شده و همچنین جنایات و قتل های اخیر در کردستان. وی در سال 84 بعد از انتشار خبر تجاوز و جنایت در بازداشتگاه های اطلاعات که توسط وی انجام گرفته بود، به معاون دادستان کردستان ترفیع پیدا کرد.

لازم به ذکر است، حکم بازداشت ابراهیم لطف اللهی، دانشجوی شهید در بازداشتگاه اطلاعات کردستان، توسط قاضی طیاری و معاون دادستان، امیری، صادر و امضا شده بود.

قاضی امیری متولد یکی از روستاهای اطراف کرمانشاه واقع در منطقه بیلوار، به نام "کندوله" می باشد. وی یکی از جنایت کاران اصلی امنیتی-قضایی در کردستان است.

به زودی تصاویر این قضات منتشر خواهد شد.

گزارش دریافتی: آمارهای غیررسمی نشان می دهند که تعداد 191250 نیروی نظامی (شامل ارتش و سپاه)، نیروی انتظامی و اطلاعاتی در کردستان در حال فعالیت هستند. گزارش ها حاکی است که از این تعداد نیرو 33 درصد نیروهای ارتش (59813نفر)، 30 درصد سپاه (64375نفر)، 25 درصد نیروی انتظامی (65313 نفر) و 12 درصد نیروهای ادارات اطلاعات کردستان (31750نفر) هستند.

با احتساب جمعیت 2150000 استان کردستان می توان گفت به ازای هر 8 نفر جمعیت در استان کردستان، یک نفر نیروی نظامی، انتظامی، اطلاعاتی یا امنیتی که به صورت رسمی فعالیت می کنند وجود دارد.

در این آمارها تعداد نیروهای سیال "گارد ویژه" که در مواقع ضروری به کردستان اعزام می شوند و همچنین نیروهای بسیج فعال رژیم نیامده است.

بلی رژیم دینی ایران دست به جنایتهای مهیبی زده است در کردستان و جان هزاران انسان بیگناه را گرفته است در آن منطقه  رژیم ایران و رژیمهای فاشیست که کردستان را به اشغال خود در اورده اند حاضر نیستند حتی حقوق اولیه ای این ملت را رعایت کنند کردها به خاطر یک کلمه کردی زندانی میشوند  شکنجه میشوند  و مورد اذیت و آزار قرار میگیرند و حتی به خواهران ما در زندانها تجاوز میکنند این جنایتکاران دین فروش.

حال کمی در باره استقلال کردستان  خوب کوزوا استقلال خود را اعلام نمود و این برای ما خوشحال کنند است  اما ما باید در این باره درس بگیریم و برای استقلال کردستان به کوشیم  دیروز یکشنبه 17/2/2008 کوزوا یعنی پارلمان کوزوا استقلال خود را اعلام نمود  و ما یک ملت 60 میلیونی هستیم و حق خودمان است برای استقلال کردستان کشش کنیم. و آمریکا استقلال کوزوا را به رسمیت شناخت و باید ما هم کاری کنیم که جامعه جهانی را قانع کنیم که استقلال کردستان را به رسمیت بشناسند اگر استقلال کردستان را اعلام کنیم.

سلام بر صلح و آزادی

نفرت بر تنگنظری و کوتهفکری

نفرت بر اسلام سیاسی

سلام بر روح و روان پاک شهیدان راه کرد ور کردستان

زند باد تفکر استقلال خواهانه ملت کردستان

به کوری چشم دشمنان خلق کرد کردستان استقلال خود را بدست خواهند آورد.

ساموئیل قادری 18/2/ 2008

دوشنبه هجده دوی دو هزار و هشت
----------------------------------------------------------------------------------


اسامی تعدادی از قضات وابسته به وزارت اطلاعات در کردستان

گزارش
دریافتی: اسامی پنج تن از قضات وابسته به وزارت اطلاعات در کردستان به شرح زیر است:

1- قاضی بابایی: رئیس شعبه اول دادسرای عمومی و انقلاب سنندج. وی قاضی صادرکننده حکم اعدام کیومرث و نادر محمدی و نیر دهها مورد محکومیت بلندمدت برای فعالین سیاسی و مدنی.

2- قاضی طیاری: رئیس شعبه دوم دادسرای عمومی و انقلای سنندج، نامبرده برادر حسن و رضا طیاری می باشد که در دهه 60 در سقز کشته شدند. رضا طیاری مسئول تبعیدی خانواده پیشمرگان کرد به فولادشهر اصفهان بوده است. همچنین قاضی طیاری مسئول صادر کننده حکم برای بسیاری از دانشجویان، روزنامه نگاران و فعالین مدنی کرد می باشد.

3- قاضی کامیابی: دادیار شعبه چهار دادیاری دادسرای عمومی و انقلاب سنندج، یکی از دادیاران پرونده فعالین کرد بازداشت شده: هانا عبدی، روناک صفازاده و یاسر گلی و بسیاری فعالین دیگر.

4- قاضی مبارکی: بازپرس شعبه بازپرسی دادسرای عمومی و انقلاب سنندج، مسئول پرونده فعالان سیاسی و مدنی کردستان.

5- قاضی امیری: معاون امنیتی دادستان عمومی و انقلاب کردستان، رابط اصلی وزارت اطلاعات و دادگاه انقلاب کردستان می باشد. فجایع بسیاری به نام امیری ثبت شده اند، از آن جمله: تجاوز به فعالین زن بازداشت شده و همچنین جنایات و قتل های اخیر در کردستان. وی در سال 84 بعد از انتشار خبر تجاوز و جنایت در بازداشتگاه های اطلاعات که توسط وی انجام گرفته بود، به معاون دادستان کردستان ترفیع پیدا کرد.

لازم به ذکر است، حکم بازداشت ابراهیم لطف اللهی، دانشجوی شهید در بازداشتگاه اطلاعات کردستان، توسط قاضی طیاری و معان دادستان، امیری، صادر و امضا شده بود.

قاضی امیری متولد یکی از روستاهای اطراف کرمانشاه واقع در منطقه بیلوار، به نام "کندوله" می باشد. وی یکی از جنایت کاران اصلی امنیتی-قضایی در کردستان است.

به زودی تصاویر این قضات منتشر خواهد شد.

-------------------------------

به ازای هر 8 نفر یک نیروی نظامی در استان کردستان

گزارش دریافتی: آمارهای غیررسمی نشان می دهند که تعداد 181250 نیروی نظامی (شامل ارتش و سپاه)، نیروی انتظامی و اطلاعاتی در کردستان در حال فعالیت هستند. گزارش ها حاکی است که از این تعداد نیرو 33 درصد نیروهای ارتش (59813نفر)، 30 درصد سپاه (54375نفر)، 25 درصد نیروی انتظامی (45313 نفر) و 12 درصد نیروهای ادارات اطلاعات کردستان (21750نفر) هستند.

با احتساب جمعیت 1450000 استان کردستان می توان گفت به ازای هر 8 نفر جمعیت در استان کردستان، یک نفر نیروی نظامی، انتظامی، اطلاعاتی یا امنیتی که به صورت رسمی فعالیت می کنند وجود دارد.

در این آمارها تعداد نیروهای سیال "گارد ویژه" که در مواقع ضروری به کردستان اعزام می شوند و همچنین نیروهای بسیج فعال رژیم نیامده است.

-------------------------------------

خشنودی باند فاشیستی موتلفه از سخنان سرکرده سپاه

سایت پنج صبح: سخنگوی حزب موتلفه اسلامی در واکنش به اظهارات فرمانده سپاه پاسداران انقلاب اسلامی مبنی بر حمایت سپاه از جریان اصولگرایی، گفت: سپاه باید از جریان اصولگرایی دفاع کند. محمد کاظم انبارلویی با ابراز تعجب از انتقادات اصلاح طلبان از سخنان سردارجعفری خطاب به ایشان، گفت: مگر انتظار داشتید که سپاه با جریان اصولگرایی بجنگد؟!

وی در گفتگویی با بیان اینکه برداشت من این است سردار جعفری از ذات جریان اصولگرایی دفاع کرده است و برخی از اصلاح طلبان برداشت نادرست کرده اند، افزود: تردیدی نیست که قوه مجریه و مقننه در دست یک جران سیاسی است ولی منظور آقای جعفری حمایت از خود اصولگرایی است.

عضو شورای سردبیری روزنامه رسالت با بیان اینکه در بین اصلاح طلبان رگه هایی از اصولگرایی وجود دارد و در میان اصولگرایان هم اصلاح طلب هست، یاد آور شد: البته این بر داشت شخصی من از سخنان سردار جعفری است، زیرا نباید انتظار داشته باشیم که سپاه با اصولگرایی بجنگد.

-----------------------------------

رقص خلخالی با عبا و عمامه جلوی امام

سایت حکومتی فردا: روز اول دهه فجر امسال ،"محمد دلاوری" درانتهای گزارشی که تلویزیون پخش کرد گفت : بسیاری از نکته های روز ورود امام همچنان ناگفته مانده است از جمله اینکه امام بعد از سخنرانی تاریخی خود در بهشت زهرا چگونه به شهر بازگشت .و بدین ترتیب اولین نقطه سوال را در این باره در ذهن من ایجاد کرد.

دو سه شب پیش ، حاج "محمود مرتضایی فر" که همه مردم به واسطه لقبی که امام خمینی به طنز به وی داد یعنی "وزیر شعار" ، او را می شناسند ، در مراسمی که در مسجد بانو مفتخر به مناسبت بزرگداشت دهه فجر برگزار شد ، به بیان چند خاطره ناگفته درباره انقلاب پرداخت و خوشبختانه به سوالی که محمد مطرح کرده بود ، پاسخ و ذهن مرا از کاوش بیشتر نجات داد.

اول از همه بگویم که این مسجد ، مسجدی است که خود آقای مرتضایی فرهر روز برای نماز خواندن به آنجا می آید و معمولا هم دوش به دوش همسرش و درحالی که عبایی بر دوش خود دارد و با همه اهل این محله قیطریه سلام و علیک می کند به این مسجد کوچک اما با صفا قدم می گذارد و هر گاه که روحانی جوان و خوش سخن آن نباشد ، به نیابت از او امام جماعت هم می شود .

در هر صورت ، آقای مرتضایی فر گفت : پس از سخنرانی حضرت امام در بهشت زهرا ، طبق برنامه ریزیهای دقیقی که در کمیته استقبال کرده بودیم قرار بر این بود که ایشان مستقیما به مدرسه رفاه در پشت مجلس تشریف بیاورند اما ساعتها گذشت و خبری از ایشان نشد.

در این مدت با توجه به جوی که بختیار ایجاد کرده بود ، کم کم شائبه ها و شایعه هایی چون احتمال ربوده شدن ایشان یا حادثه ای ناخواسته و ناراحت کننده در اذهان همه کسانی که در مدرسه رفاه به انتظار ایشان نشسته بودیم شکل گرفت و هر کسی در گوشه ای ناراحت و مضطرب ومتاثر بود که البته مرحوم آیت الله خلخالی "رحمت الله علیه" بیش از همه بیتابی می کرد.

ساعت از هشت شب گذشته بود که حضرت امام تشریف آوردند و همه ما از خوشحالی اشک شوق می ریختیم و صلوات می فرستادیم ، اما آیت الله خلخالی که بیش از همه از دیدن امام و سلامت کامل ایشان خوشحال شده و به وجد آمده بود ناخودآگاه با همان عبا و عمامه شروع کرد به رقصیدن در جلوی امام ! و امام هم از کار ایشان بشدت خنده شان گرفت و همین موضوع فضای کل مدرسه رفاه را عوض و شاد کرد.

"مرتضایی فر" سپس توضیح داد که امام در مسیر بازگشت ، می خواهند که ایشان را به بیمارستانی که مجروحان و تیر خوردگان حوادث انقلاب بیش از همه ، در آنجا باشند ببرند و به همین منظور ، ایشان را به بیمارستان هزار تختخوابی (امام خمینی فعلی) می برند و رهبر کبیر انقلاب از بیماران و تنی چند از مجروحان حوادث انقلاب عیادت می کنند. سپس به منزل یکی از بستگان خود که در آن حوالی زندگی می کردند تشریف می برند و پس از نماز مغرب و عشا به طرف مدرسه رفاه حرکت می کنند.

وی دو خاطره دیگر هم نقل کرد از جمله اینکه : پس از چند روز از بازگشت امام خمینی ، ملیگرایان تلاش بسیاری کردند تا از برگزاری دیدارهای عمومی ایشان جلوگیری کنند. اما به محض اینکه حضرت امام فهمیدند که آنها چنین تصمیمی دارند با تاکید بیشتر فرمودند که دیدارهای عمومی ایشان ، هم برای آقایان و هم برای بانوان ، حتما باید ادامه پیدا کند.

آقای مرتضایی فر همچنین خاطره دیگری را از روز ورود امام خمینی نقل کرد و گفت : در هنگام سخنرانی امام در بهشت زهرا ، من در جلوی صندلی ایشان نشسته بودم و وقتی که ایشان با آن لحن قاطع درباره دولت بختیار فرمودند:" من توی دهن این دولت می زنم ، من خودم دولت تشکیل می دهم ..." ، آنقدر این جمله تاثیر گذار بود که من همانجا شروع کردم به دست زدن . و خیل جمعیت نیز به تیع من دست زدند. اما ناگهان متوجه شدم که در محضر علما دست زدن خیلی جالب نیست و فوری تکبیر گفتم و جمعیت هم به دنبال من "الله اکبر" گفتند و از همان لحظه بود که تکبیر گفتن برای تایید اظهارات سخنرانان در کشور باب شد که تا حالا هم این رسم باقی مانده است .


-------------------------------------------------



بیانیه دفتر مرکزی حزب لیبرال دموکرات کردستان به مناسبت 2 ریبنداد 62 دومین سال گرد جمهوری کردستان به ریاست بزرگ مرد تاریخ کرد و کردستان زند یاد قاضی محمد.

مردم شریف کردستان ملت کرد پرور ملت ستمدید کردستان اسیر 62 سال قبل زند یاد بزرگ مرد تاریخ کرد و کردستان در چنین روزی جمهوری کردستان را اعلام نمود و برای ما ملت کرد در سرتاسر کردستان جمهوری کردستان یک سمبول است سمبول آزادی و راه رهای ملت کردستان است.

ما به این مناسبت به تمامی پیروان راه زندیاد  قاضی محمد و پیروان جمهوری کردستان تبریک میگویم البته حزب لیبرال دموکرات کردستان هم خود را پیرو راستین و صادق  راه زند یاد قاضی محمد میدانیم و دانسته ایم.

بله امروز ما ملت کرد یک دست و یک صدا شده ایم و زمان با آن زمان  به طور کلی فرق کرده است ما در حال حاضر دوستانی هم پیدا کرده ایم که از ملیتهای دیگرستمدید در کشور ایران...

من برای اینکه کمی در باره زندگی نامه شیر مرد تاریخ کرد و کردستان به نامه افسر آن زمان ارتش ضد بشری شاهنشاهی نگاهی به اندازیم که خودش با دست خودش آن را نوشته است و در آخر خود ویی را خلع درجه میکنند و زندانی میکنند به سبب افشای سند محرمانه دولت دیکتاتوری پادشاهی.

سروان کیومرث صالح خواهرزاده سرلشکر فریدون جم شوهر « شمس» خواهر شاه بود. بله این فرد خودش شاهد قضیه بوده است..

در زیر آن را میگذارم...

گزارش خبرنگار ارتش فاشیست شاهنشاهی

 



 


از محاکمه و اعدام قاضی محمد

سروان کیومرث صالح خواهرزاده سرلشکر فریدون جم شوهر « شمس» خواهر شاه بود. همان که بعدها با درجه ارتشبدی رئیس ستاد ارتش شاهنشاهی شد و بدلیل اندک استقلال نظری که داشت، در دهه 50 بدستور شاه برکنار و به سفارت اسپانیا فرستاده شد. کیومرث صالح، در حقیقت گزارش دادگاه را برای ستاد ارتش نوشت تا در بایگانی "رکن دو" باقی بماند.
آنچه را می خوانید گزارش سروان کیومرث صالح است که به ادعای خود وی، بدلیل اقدام به انتشار آنها در مجله ارتش، متهم به افشای اسناد محرمانه(دادگاه علنی قاضی ها!) خلع درجه و لباس شد. خود او دراین باره نوشت:
«.... بعد از اتمام محاکمه قاضی ها واعدام آنها تمامی این دادگاه و محاکمه را بدون کم و زیاد در ماهنامه "ارتش" و مسائل محرمانه آن در ویژه نامه « تاج کیانی » چاپ نمودم. اما قبل از آنکه منتشر شود من را به دادگاه ارتش احضار کردند. در آنجا به من گفتند تو به جرم افشاء اخبار و مدارک محرمانه محاکمه قاضی ها گناهکار شناخته شده ای . درجه سروانی را از من گرفتند و به یک سال زندان محکوم شدم. ماهنامه توقیف شد و این اخبار پخش نشد.
...
در روز 17 آذر ماه چند لشکر ایران بطرف تبریز براه افتادند و 3 روز بعد یعنی 20 بیستم آذر ماه در اطراف تبریز مستقر شدند.
در روزهای بعد حکم رفتن به کردستان برای ارتش صادر شد. به همین خاطر این چند لشکر ارتش که در ابتدای حکومت کردستان در سنندج و کامیاران و دیواندره تا نزدیک سقز مستقر بودند و گاه گاهی با لشکر حکومت کردستان می جنگیدند , بطرف مهاباد به حرکت در آمدند. لشکر تهران و چند لشکر دیگر ایران از تبریز برای رسیدن به بقیه لشکر از راه قزوین بطرف کردستان فرستاده شدند.
این لشکرها روز «20» بیستم ماه آذر به سقز رسیدند و از آنجا با راهنمایی جاش ها از جاده بوکان بطرف مرکز حکومت کردستان بزرگ یعنی مهاباد به راه افتادند. این لشکر روز 29 آذر به مهاباد رسیده و در شهر مستقر شدند. همان شب از طریق بی سیم با تهران تماس حاصل کردند و چگونگی عاقبت و وضعیت قاضی ها را پرسیدند. در این هنگام قاضی ها در سربازخانه زندانی شده بودند.
خیلی زود از تهران فرمان رسید که جماعتی جهت محاکمه و دادگاهی صحرایی آماده شده و جهت محاکمه نمودن قاضی ها به طرف مهاباد براه افتاده اند.

دادگاه صحرایی قاضی ها و محاکمه آنها
روز6 بهمن ماه جماعت دادگاه به ریاست سرهنگ غلام حسین عظیمی و دادستان سرهنگ حسن طوفانیان (او بعدها به درجه ارتشبدی رسید و دلائل خرید اسلحه برای شاه شد) و دادیاری سرگرد جعفر صانعی و زیر نظر سرهنگ امیرهوشنگ خلعتبری (بعدها به درجه سپهبدی و فرماندهی لشکر فارس رسید) به مهاباد رسیدند و محاکمه قاضی ها را شروع کردند.
من هم در تمام دادگاهی کاملا شرکت کردم. جلسات دادگاه چند ساعتی طول کشید. سئوال و اتهامات از طرف دادستان حسن طوفانیان گفته می شد، می توانم بگویم سئوال ها واضح نبودند.
تعداد زیادی از اتهامات وارده به قاضی ها از طرف خودشان رد می شد. قاضی ها خیلی با شجاعت خواهان اقامه دلیل و ارائه مدرک می کردند، اما چون قبلا از تهران اتهامات را مشخص کرده بودند و خواسته بودند که خیلی زود قضیه تمام شود که قرار هم این نبود هیچ دلیل و مدرکی ارائه شود و بهمین خاطر جلسه دادگاه خیلی زود تمام شد و بعد از چند ساعت حکم اعدام قاضی ها را دادند. در حقیقت این حکم در تهران صادر شده بود و در همان شب به قاضی ها خبر داده شد.

اتهامات قاضی محمد
1- معامله بازرگانی نفت با دولت روسیه از قرار 51% درصد برای دولت روس و 49% درصد برای حکومت کردستان، بدون اجازه حکومت مرکزی.
2- عوض نمودن و تغییر دادن نقشه مملکت ایران و جدا نمودن 5 منطقه ارومیه، کرمانشاه و سنندج و تبریز و ایلام.
3- درست کردن پرچم کردستان با آرم چکش و داس بصورت پرچم روسیه.
4- زدن سکه برای حکومت مرکزی با عکس قاضی محمد همانند روپیه روسی.
5- درست نمودن نقشه کردستان بزرگ چهار پارچه کردستان ایران، عراق، ترکیه، روسیه
6- آوردن بیگانه و در اختیار گذاشتن قسمتی از خاک ایران از جمله ملا مصطفی بارزانی 7- تهدید کردن شاهنشاه ایران و دولت ایران و اعلام جنگ با شاه و تشویق نمودن مردم به دشمنی با شاه.
8- بستن پیمان با روسیه بر علیه حکومت ایران و همکاری با روسیه در تصرف نمودن خاک ایران.
9- اعلام حکومت کردستان و تصرف خاک ایران بنام خاک کردستان.
10- رفت و آمد به روسیه و نشستن با رؤسای آن و نشستن با « باقرآف » رهبر حکومت آذربایجان روسیه.
11- بستن پیمان و تعهد نامه بازرگانی و سیاسی بدون اجازه حکومت ایران با بیگانگان و دشمنان ایران.
12- دستگیری و کشتن کارمندان دولتی و ویران کردن خانه هایشان و آتش زدن مالهایشان خصوصا کارمندان غیر کرد.

قاضی محمد با تندی تمام این اتهامات را رد کرد بجز سه مورد ذیل:
1- رفتن به باکوی آذربایجان و دیدار با جعفر باقراف.
2- درست کردن پرچم اما نه پرچمی که چکش و داس بر روی آن باشد مانند پرچم روسیه.
3- آمدن ملا مصطفی بارزانی به مهاباد، آنهم نه اینکه قاضی او را آورده باشد بلکه خودش آمده زیرا او کرد است و کردستان متعلق به همه کردهاست زیرا هر کردی که بخواهد در خانه خود زندگی کند حق مسلم اوست زیرا حق متعلق به صاحب مال است.

اتهامات سیف قاضی یا محمدحسین خان قاضی وزیر جنگ و جانشین رهبر حکومت کردستان قاضی محمد
1- رفتن به خارج کشور، باکو پایتخت آذربایجان روسیه.
2- پیوند با پیشه وری رهبر حکومت آذربایجان ایران در تبریز و برگزاری جلسه با او و بستن پیمان با دو رهبر حکومت آذربایجان روسیه و آذربایجان ایران یعنی هم پیشه وری و هم با باقراف که هر سه پیمان نظامی بسته بودند.
3- قبول کردن وزارت جنگ از حکومت کردستان بر علیه حکومت ایران.

اتهامات صدرقاضی یا ابوالقاسم صدر قاضی
که بعنوان نماینده 14 مجلس شورای ملی ایران از طرف مردم کرد در شهر مهاباد و در اطراف آن انتخاب شده بود
1- نوشتن شعر حماسی گرم جهت تشریف فرمایی ملا مصطفی بارزانی و به وسیله این شعر او را خیر مقدم گفتن مانند رمز پیروزی ملت کرد.
2- همکاری با قاضی محمد وزیر حکومت کردستان و راهنمایی نمودن جهت راه و رسم حکومت داری مهاباد.
3- نوشتن نامه ای برای قاضی محمد با این مضموم که خودتان را نگهدارید تا از خارج کمک به شما برسد.
4- تشویق و ترغیب مردم بر علیه حکومت ایران و مطمئن ساختن مسئولین کردستان به اینکه دیگر حکومت ایران توانایی جنگ با کردستان را ندارد.»

سروان کیومرث صالح می نویسد:
«جلسه دادگاه نزدیک به چهار ساعت طول کشید. هیئت دادگاه بعد از نیم ساعت رأی و مشورت حکم اعدام آنها را صادر نمودند و در همان وقت با ستاد ارتش که آنوقت سپهبد ارتش همایونی رئیس ستاد بود ژنرال آجودانی شاه در دربار و سرهنگ فتح الله امین تماس گرفتند و تصمیم گرفته شد به تهران برگردند در همان شب از طریق میاندآب به تهران برگشتند.
با گذشت نزدیک به سه ماه از محاکمه قاضی ها، از ستاد ارتش ایران دسته ای دیگر برای محاکمه قاضی ها آماده شد که از افراد ذیل تشکیل گردید.
1- سرهنگ نیکوزاده « دادستان »
2- سرهنگ رجب عطایی « ریاست دادگاه »
3- سروان حسین صلح جو
4- سروان نبوی بعنوان محافظ قاضی ها مشخص گردید.

با اینکه قاضی ها بطور دقیق موارد اتهامات خود را رد نمودند و آن را در 114 صفحه در جلسه اول دادگاه تحقیق نوشته تا آنرا مجددا بررسی کنند ولی خواسته آنها را به مدت سه ماه در دادگاه صحرایی ستاد ارتش در مهاباد بسته و لاک و مهر شده و به همین شیوه مانده بود و کسی حاضر نشد آنرا باز کند یا لااقل بخواند. حتی در هنگام آمدن دسته دادگاهی از تهران به مهاباد همین خواسته قاضی ها را با خود برایشان نیاورده بودند تا لااقل در دادگاه تجدید نظر مجددا قاضی ها خواسته خود را مبنی بر مردود بودن اتهامات وارده بررسی شود و اثبات بی گناهی آنها ثابت شود؛ زیرا قاضی ها مطمئن بودند که لایحه تنظیم شده که آنرا آماده کرده بودند اثبات بی گناهی آنها را ثابت می کند، اما مشخص بود که حکم گناهکار شناختن آنها از تهران صادر گردیده است.
قاضی ها می پنداشتند که هر یک چند سالی در زندان خواهند بود و بعدا آزاد خواهند شد ولی اینطور نشد.
دادگاهی تجدید نظر قاضی ها از طرف ستاد ارتش مشخص و به شاه ایران معرفی گردیدند، شاه پس از راهنمایی های لازم به آنها گفت که نباید هیچ شک و گمانی در دادگاهی باقی بماند و مرتبا با ستاد ارتش رابطه برقرار کنند.
هیئت مشخص شده در روز 4/1/1325 از تهران به تبریز و از آنجا به میاندوآب و مهاباد براه افتادند.
روز 7/1/1325 به محل مورد نظر رسیدیم و شبی در پادگان مهاباد استراحت کردیم.
صبح دادگاه شروع به کار کرد و ابتدا قاضی محمد را آوردند و سئوال از او کردند که به اتهام 12 مورد محکوم شده بود و او غیر از سه مورد یاد شده همه آنها را رد کرده بود .......
قاضی محمد مجددا برای اثبات این اتهامات از آنها مدرک و دلیل می خواست. در طول مدت خواندن اتهامات وارده، قاضی محمد بسیار آرام و مسلط به خود جواب آنها را می داد.
بخاطر استواری قاضی محمد بر رد اتهامات وارده دادستان صدایش را بر قاضی بلند کرد و با لحنی تند با او سخن گفت.
قاضی محمد هم عصبانی شده و به فارسی به دادستان گفت: شما هم خورده دیگران را نشخوار می کنید . شما اگر دین ندارید و خدا را نمی شناسید و ایمان به حساب و کتاب و آخرت ندارید، لااقل ذره ای جوانمرد باشید . اینهمه دروغ و تهمت را چگونه و از کجا برای من درست کرده اید، اگر راست می گویید مدرکی بیاورید.
دادستان بیشتر عصبانی شد و به قاضی محمد گفت:
کردهای سگ صفت!
اما عصبانیت دادستان در قاضی تأثیری نکرد بلکه برعکس قاضی محمد محکم و استوار گفت:
سگ صفت و بی شرف و بی آبرو شما هستید که حد و حدودی برای خود و مردم و قانون قائل نیستید . توی بی شرف هم فقط می توانی حکم آن بی شرف دیگر را که داده بدهی، از این بیشتر خطایی نمی توانی انجام دهی. من خیلی وقت است خودم را آماده کرده ام و با آغوش باز از آنچه بدان محکوم هستم که اگر در راه آزادی ملتم کشته شوم به رحمت و برکت نزد خداوند متعال برای خودم می دانم و به چنین مرگ و مردنی مردانه افتخار می کنم.
بعد از این حرفها قاضی محمد مصمم شد که دیگر حرفی نزند و جواب سئوالی را ندهد و گفت: این نامرد هر غلطی دلش می خواهد بکند.
دادستان به این امید که قاضی کمی بخود بیاید و از گفته خود پشیمان شود وقت استراحت دادگاه را اعلام کرد.
بعد از استراحت دادگاه خیلی سعی کردند که قاضی محمد جواب سؤالات سرهنگ نیکوزاده را بدهد اما قاضی محمد گفت حال که حکم داده شده که من اعدام شوم و بخاطر عهد و پیمانی که با ملتم بسته ام که در میان ملتم زندگی کنم و بخاطر آنها بمیرم چطور حاضرم عهد و پیمان و قسم خود را بشکنم بخاطر این همه بی شرفی سرهنگی که خود را دادستان کرده من حاضر نیستم جواب چنین کسی را بدهم مگر کسی دیگر از من سؤال کند.
هیئت دادگاه پس از مشورت در میان خود ناچار شدند بجای سرهنگ نیکوزاده، سرهنگ رجب عطایی را بعنوان دادسان دادگاه قرار دهند. سؤالات دوباره از اول شروع شد. قاضی محمد همه آنها را رد نمود و در جواب سؤال داستان که چرا بدون اجازه حکومت داخلی پیمان بازرگانی نفت را با روسیه بسته اید قاضی خندید و گفت کدام نفت ما کدام چاه کمپانیای نفت در اختیار داشتیم تا بر آن پیمان ببندیم. عجیب است شما اگر می خواهید به ما تهمتی بزنید لااقل کمی راستگو باشد. شاید شما این آب که از داخل شهر جاری می شود را نفت بدانید. شما خیلی جاهلانه و بدون سند و مدرک این اتهامات را به ما وارد می کنید، که هیچکدام هم اساس ندارد .
در جواب سؤال مربوط به ملا مصطفی بارزانی قاضی محمد چنانچه سه ماه پیش جواب این سؤال را داده بود گفت: ملا مصطفی بارزانی از کردستان بیگانه نبوده و نیست, کردستان متعلق به همه کردهاست و کسی او را نیاورده، او از قسمتی از خاک خود به قسمت دیگر خاک خود آمده است والسلام.
دوباره سرهنگ عطایی یک یک سؤال خود را تکرار کرد و قاضی محمد همچون گذشته آنها را مجددا رد کرده، در این حال سرهنگ نیکوزاده که دادستان بود و قاضی خیلی محکم و استوار در مقابلش ایستاده بود، مانند مار بخود می پیچید، پارچه ای از جیبش درآورد که به رنگ قرمز و سفید و سبز بود و آرم چکش و داس بر آن کشیده شده بود. به قاضی گفت: آخر تمام حکومت و پرچم تشکیلات تو این نیست؟!! سرهنگ بر پرچم تف کرد. آنرا زیر پای خود گذاشت و پا بر آن نهاد.
قاضی گفت: اولا این پرچم کردستان نیست و نخواهد بود زیرا در پرچم ما چکش و داس نیست. دوما این اعمال تو نشانه کم عقلی توست و بی شعوری تو را می رساند، مطمئن باش شماها دستتان به پرچم کردستان نمی رسد تا به آن بی احترامی کنید روزی فرا خواهد رسید که در همین ساختمان که من را محاکمه می کنید آن پرچم به اهتزاز در خواهد آمد. پرچم کردستان را به ملامصطفی بارزانی سپرده ام و بر شانه او از این کوه به آن کوه و از این شهر به آن شهر و از این منطقه به آن منطقه ای دیگر برده شده تا روزی در بلندی های کردستان افراشته شود و مطمئن باشید این روز فرا خواهد رسید.
این بار سرهنگ از قاضی محمد خواست هر چند این مطلب خارج از برنامه دادگاه است ولی مقداری در باره خصوصیات ملا مصطفی باررزانی صحبت کند. و عقیده خودش را آنطور که او بوده و هست بیان کند.
قاضی محمد گفت: از ملا مصطفی بارزانی بگذرید. چون تو خودت گفتی ملا مصطفی بیابانی است و خارج از برنامه دادگاه است. ولی سرهنگ مجددا از او خواست... قاضی محمد گفت: اگر بطور کامل بحث خصوصیات ملا مصطفی را بکنیم شاید بگویی که طرفدار او و دوستی و حس کردانه او را فراگرفته.
سرهنگ عطایی قسم خورد که من به راستگویی تو شک ندارم و هر چه می گویی مطمئن هستم از ته قلب آنرا بیان می کنی.
این بار قاضی محمد گفت: من نمی توانم همه خصوصیات بارزانی را برای شما بگویم و شما هرگز نمی توانید بارزانی را بطور کامل بشناسید, اگر من هم بگویم هرگز آن را پسند نمی کنید که دشمنتان را با اینهمه خصوصیات عالی بشناسید و در ردیف دشمنی شما باشد.
دادستان به او گفت به اندازه طاقت خودت ملا مصطفی بارزانی را به ما بشناسان.
قاضی دوباره پا فشاری کرد که از این بحث بگذرند و گفت نه من و نه کسی دیگر نمی توانیم بارزانی را بشناسیم. ولی دادستان دوباره از او خواست تا از بارزانی صحبت کند.
قاضی گفت: خیلی خوب ولی تنها در چند جمله می توانم بگویم ملامصطفی بارزانی، آنچه از مردانگی و کرامت و شرافت و انسانیت و غیرت و شجاعت و نبرد و سخاوت و مردانگی و شهامت در تاریخ مردانی بزرگ آنها را دارا باشد همه آنرا داراست، آنچه مسلمانان صدر اسلام از باور و ملیت داشته اند بارزانی هم همه آنها را داشته است. بقول سعدی «آنچه خوبان همه دارند، او به تنها دارد»
حال دوست دارید باور کنید و اگر دوست ندارید باور نکنید.
هیئت دادگاه از تعریف قاضی متعجب شدند، مشخص بود قاضی این سخنان را از ته قلب می گفت و عقیده داشت و شک و گمان در آن نبود زیرا این سخنان را نه بخاطر ملا مصطفی می گفت تا او دلخوش باشد و نه بخاطر هیئت دادگاه، سرهنگ عطایی گفت: اینهمه عصبانیت شما از جناب سرهنگ نیکوزاده چه بوده چون ما شنیده ایم در این منطقه کسی به اندازه شما آرام نیست.
قاضی گفت من این حق را به کسی نمی دهم که به ملتم اهانت کند و من در حال حاضر بخاطر همین ملت حکم اعدام برایم صادر شده، چرا حاضر باشم هر اهانت هر بی سرو پا و نامردی را قبول کنم. من تنها مقابله به مثل جواب او را دادم نه زیادتر، این کار خداست که باید هر بی سر و پایی و نامردی اهانت به ملت کرد کند. این لیاقت و آگاهی شما نیست، از طرفی متن چه چیزی را خواسته ام تا قبول هر اهانت و بی حرمتی را بکنم چنانچه شیخ سعدی می گوید:
« هر آنکس دست از جان بشوید/هر آنچه در دل دارد بگوید »
اگر من این عمل را بد نمی دانستم بیشتر در دل داشتم که به او بگویم.
از طرفی آنچه من از خدا خواسته بودم به من داده که مرگ و شهید شدن در راه دین و ملتم و امیدوارم سربلند و سرافراز و با روسفیدی خدمت پروردگار مهربان برم.
در آخر دادگاه این اتهام را به قاضی نسبت دادند که گویا این شعر:
«اگر سربه سر پشت به دشمن دهیم/از آن به که یک تن به کشتن دهیم»
را برای تعدادی از افسر و کادرهای حکومت خوانده و آنها هم آن را شعار خود قرار داده اند. ولی قاضی در جواب گفت من اولین بار است این شعر را می شنوم.
بعدا دادستان گفت نه نه شعر را صدر قاضی سروده است و قاضی شعر دیگری برای تفنگداران حکومت کردستان سروده که ارتش و حکومت ایران مانند شعر:
پیرمردی ز نزح می نالید پیرزن صندلیش هم می لیسید
هرگز کسی را به اندازه قاضی محمد نترس ندیدم. او خیلی با شهامت و با جرأت حرف می زد و جواب سؤالات را می داد. گویا در مجلس شادمانی و عروسی نشسته است.
سرهنگ عطایی از قاضی پرسید از وقتی که ملا مصطفی بارزانی از این منطقه رفته است هیچ پیوندی با او داشته اید. اگر بوده در چه روزی؟
قاضی محمد گفت تا مدتی که بارزانی در اطراف اشنویه و نقده حضور داشتند با هم تماس داشتیم ولی از وقتی که آنجا را ترک کردند هیچ تماسی نداشتیم.
دوباره سؤال شد: آیا در حالی که با هم تماس داشتید , ملامصطفی چیزی را به شما سپرد و چه نقشه ای برای آزادی تو داشت؟ در جواب قاضی گفت: تا قبل از زندانی شوم ملامصطفی خیلی اسرار کرد با او بروم.
سرهنگ عطایی پرسید: پشیمان نیستی که با او نرفتی؟
قاصی جواب داد: اگر خداوند متعال این شیوه مرگ را خود به هلاکت دادن حساب بکند هرگز پشیمان نیستم زیرا پیمان بسته ام با ملت زندگی کنم و بخاطر شان بمیرم.
اگر من می رفتم افراد زیادی از مهاباد و ملت کرد را بجای من اعدام می کردید. حال خوشحالم بدون گناه کشته می شوم, دوم به عهد و پیمان خود وفا کردم, و امیدوارم نزد خداوند متعال رو سفید دنیا و قیامت باشم ونزد ملتم هم همینطور.
سؤال: آیا وقتی در زندان بودی بارزانی هیچ نقشه ای برای آزادی تو داشت یا چیزی دیگر؟
قاضی جواب داد: بله بارزانی من را آگاه کرد که اگر بخواهد شبی تعدادی پیشمرگه خود را می فرستم و هر طور شده تو را از زندان آزاد می کنم. ملا مصطفی مقصودش این بود که من کشته نشوم.
سؤال : چرا این کار را نکردید؟
جواب: خود من نخواستم.
سؤال: چرا؟ و به چه علت نمی خواستید از اسارت رهایی یابید؟
جواب : به چند علت نمی خواستم.
سرهنگ عطایی پرسید: این علتها چه بودند؟
قاضی گفت: بخاطر عهد و پیمانی بود که گفتم, دوم بخاطر اینکه از خونریزی جلوگیری کنم و خصوصاٌ بخاطر ماندن من کشت و کشتار نشود.
سرهنگ عطایی پرسید: راستی نگران خود بودید یا بارزانی ها و یا سربازان ما؟
قاضی جواب داد: نه والله نه نگران خودم بودم و نه نگران سربازان شما بلکه کردها و جوانان بارزانی بودم و گرنه من خود این راه برگزیده بودم و می دانستم که کشته می شوم و این آرزوی قلبی من است.
سرهنگ عطایی: آیا می توانید بگویید که چرا اینقدر نگران بارزانی ها هستید؟
قاضی محمد گفت: چون ملامصظفی و بارزانی ها جای امید آینده ملت کرد هستند و من پرچم کردستان رابه آنها سپرده ام و آنها هم از آن محافظت می کنند تا روزی که در دست آنهاست نه آن پرچمی که سرهنگ نیکوزاده بر آن تف کرد و پا بر آن نهاد. امید به خدا دارم روزی فرا رسد و این پرچم به دست بازوان پرتوان بارزانی در این ساختمانی که من را در آن محاکمه می کنید , و بر فراز بلندیهای کردستان افراشته شود.
سرهنگ عطایی : راستی از شما می خواهم جواب این سؤال من را هم بدهی تو که تا این حد ملت و خاک کردستان را دوست داری چرا و چگونه اجازه دادید که بیگانه وارد این منطقه شود و سربار ملت شود.
قاضی محمد گفت: معلوم است اینقدر این کلمه را تکرار می کنید مقصودتان لشکر روس و انگلیس است.
سرهنگ: نه مقصودم ملا مصطفی بارزانی است.
قاضی : با خنده گفت مدتی است جواب این سؤال شما را داده ام تکرار آن لازم نیست.

محاکمه محمد حسین سیف قاضی
این بار نوبت محمد حسین سیف قاضی رسید، خیلی با وقار و هیبت و آرام وارد شد و اصلا فکر نمی کرد که دادگاه است.
سرهنگ نیکوزاده به قسمت رسمی خود آمد و از سیف قاضی شروع به سئوالات نمود.
سؤال: تو چطور وزیر جنگ شدی و مسئول این پست پوشالی شدی. مقصودت چه بود؟
سیف قاضی: من با افتخار این پست را گرفتم و مقصودم خدمت به ملتم بود و تمام.
سؤال: مقصودت خدمت بود یا جمع آوری اموال و ثروت بود تا زندگی کنی؟
سیف قاضی خندید و گفت: سرهنگ مگر تو من را نمی شناسی؟ من بخاطر پول این کار را نکرده ام بلکه من مبلغ دو میلیون تومان خودم را هم برای ملت وحکومت کردستان خرج کردم. چیزی در باره من نمی دانی و چیزی درباره راه و رسم و قانون دادگاه نمی دانی.
در اینجا چون سرهنگ هنوز از حرفهای قاضی محمد عصبانی بود خواست بهانه ای از سیف قاضی بگیرد, ولی سیف قاضی او را مطلع کرد و گفت ما از مال و زندگی خودمان دست کشیده ایم. اگر یک ذره جسارت کنی من مانند قاضی محمد نیستم. و بعد مشت خود را گره کرد و به او نشان داد و گفت با این مشت سر و کله و دندانت را خرد می کنم. بالاتر از مرگ که آرزوی ماست چیزی نیست , یک میلیون دورغ و بهتان و حرفهای پوچ و بی اساس برای ما درست کرده اید می خواهید غلط اضافی هم بکنید.
تمام این دروغ ها که بسته اید هیچ اساسی ندارند، اما من در همین جا اعلام می کنم تمام دروغ ها و بهتان ها را قبول می کنم و حاضر نیستم هیچ جوابی به شما بدهم . به این طریق دادگاهی سیف قاضی پایان یافت.

محاکمه ابوالقاسم صدر قاضی
نوبت به ابوالقاسم صدر قاضی رسید.اولین سؤال دادستان این بود: این شعر چیست که برای بارزانی سروده اید؟
صدر قاضی گفت: بله این شعر را سروده ام او را دوست داشته ام و شعر برایش سروده ام.
این بار دادستان گفت: چرا در تبریز با پیشه وری جلسه داشتی و گفتگو با «نمازعلی اف» فرماندار نظامی روس در میاندوآب و الکساندر از مراغه و کونسول روس از ارومیه رفت و آمد و جلسه داشته اید؟
ابوالقاسم صدر قاضی گفت: اینها نیاز روزگار بودند.
دادستان گفت: این کار جاسوسی برای روس ها بوده؟! اما صدر قاضی آن را رد کرد و گفت: جاسوسی برای کی و چرا؟ و در منطقه ما چه چیزی وجود داشت که روس ها آن را ندیده باشند؟ آیا جایی بوده که روسها خود با آنجا نرفته باشند. این بار دادستان چند نامه دیگر را آورد که اینطور و آنطور نوشته اید، صدر قاضی گفت: هر نامه ای را که به جایی نوشته ام نسخه ای را پیش خودم نگه داشته ام، خواهش می کنم کسی را بفرستید تا نامه و مدارک من را که در تهران است آنها را بیاورد بهتر روشن خواهد شد به کجا و چگونه نوشته ام.
به این طریق و محاکمه دوباره هر سه قاضی ها تمام شد. و هیئت دادگاه به مشورت و گفتگو کردن مشغول شدند.
برعکس دادگاه صحرایی اولی کم تر از نیم ساعت طول نکشید که رأی و نظر خود را اعلام کردند و دسته دوم رأی و نظرشان به مدت 10 ساعت طول کشید. در این مدت تماس مهاباد با تهران برقرار بود. تا اینکه ساعت 12 نیمه شب دادگاه حکم را گرفت و حکم اعدام هر سه نفر صادر شد. خیلی با عجله به تهران اعلام کردند هر چند قاضی محمد و سیف و صدر قاضی و ما از حکم صادره از تهران متوجه نبودیم اما وقتی دیدیم فرماندار نظامی رنگ و رویش تغییر کرده و رنگش پریده و دستهایش می لرزد و با بی سیم بطور جدی مشغول تماس با تهران است معلوم گردید اشد مجازات صادر گردیده است و هر چند قرار بود آن شب نیم ساعت تماس با تهران برقرار باشد ولی همان شب مشخص بود ستاد ارتش و دربار شاه تا صبح منتظر حکم پایانی دادگاه بودند.
آنچه واقعیت بود دادگاه تجدید نظر هم همان نظر و رأی دادگاه بدوی را صادر کرد و در زمینه رد اتهامات توسط قاضی ها توجهی نکرد و مدرکی نیاورد. و حکم اعدام هر سه را تأیید کردند. و در فکر این بودند جایی را در شهر پیدا کنند که حکم اعدام را اجرا نمایند به همین خاطر فرماندار نظامی چوارچرا «چهار چراخ» و چند ساختمان دیگر را مشخص کرده بود.
فرماندار گفت جای اعدام را آماده کرده ایم.
ابتدا خواستند اجرای حکم را برای فرماندار مهاباد بگذارند و ما با هیئت دادگاه قرار بود به تبریز برویم و از آنجا به تهران اما ناگاه خبر رسید که دسته دادگاه تا اجرای حکم باید آنجا بماند. ناچار ماندیم تا اعدام اجرا گردید.
قاضی ها بعد از دادگاهی در پادگان در اطاقی گذاشته شده بودند و اطراف ساختمان توسط تفنگداران محافظت می شد.
دستور داده شد یکی یکی سوار اتومبیل شوند و هر اتومبیل 10 نفر سرباز با آنها سوار شود به آنها گفته شد که شماها را به تهران می بریم فرماندار مهاباد به افسری دستور داد برود که یکی یکی آنها را به میدان چهارچراغ بیاورد.
من هم برای تکمیل گزارشم برای مجله به زندان رفتم، وقتی که با افسری وارد زندان شدیم دیدیم قاضی محمد مشغول خواندن نماز است. افسر خبر را به قاضی ها داد و گفت خودتان را آماده کنید شماها را به تهران می فرستیم. طبق دستور هر یک از قاضی ها با 10 سرباز محافظت می شدند و سوار ماشین کردند اما در عصر همان روز فرماندار در تمام شهر حکومت نظامی اعلام کرد که کسی حق خروج از خانه خود را ندارد, اطراف و اکناف شهر مملو از سرباز بود.
در مدت یک ساعت هر یک از قاضی ها با یک سرباز اتومبیل سوار شدند. قاضی محمد در اتومبیل اولی و سیف قاضی در دومی و صدر قاضی در اتومبیل سومی منتظر دستور شدند.
از تهران دستور آمده بود که برای ترساندن ملت کرد و پند و عبرت گرفتن مردم، قاضی ها را در میدان چهارچراغ اعدام نمایند.
فرماندار قبلاٌ خانه ای را که در میدان چهارچراغ بود خالی نمود این ساختمان سه طبقه بود و هر سه طبقه خالی نمود.
گویا سربازان و افسران شهر در این قسمت مواظب شهر است. این ساختمان سه درب داشت یکی از دربها بطرف میدان شهر باز می شد و دومی به حیاط کوچک و سومی به طرف بیرون میدان باز می شد.
دادستان سرهنگ نیکوزاده شروع به خواندن حکم دادگاه کرد و قاضی را متوجه کرد که حکم باید همین حالا اجرا شود. از این رو به قاضی محمد گفت اگر وصیتی داری بگو یا خودت بنویسید.
قاضی محمد محکم و استوار به پشت میز رفت و شروع به نوشت وصیت نامه نمود. چند صفحه ای نوشت معلوم بود خسته شده از این رو به ملا مهابادی گفت بیا و آنچه من می گویم بنویسید. قاضی محمد خیلی آشکارا آنچه می گفت او می نوشت و گفت بنویس: فلان زمین و فلان مکان برای مسجد و مدرسه و بیمارستان قرار گیرد تا برای ملت کرد و نسل آینده مورد استفاده قرار گیرد.
سفارش به اتحاد و با هم زندگی کردن و دوستی برای ملت کرد نمود .
قاضی محمد از دادستان خواست که اجازه دهد که وصیت نامه ای برای ملت کرد بنویسد. دادستان اجازه اینکار را به او داد, قلم و کاغذ خواست, فوری قلم و کاغذ برایش آوردند.قاضی محمد برای اینکه سرهنگ نیکوزاده و افراد حاضر متوجه شوند به ملا گفت آنچه من می گویم همان را بنویس.
ملای مهابادی گفت قربان باید ببینم دادستان این اجازه را می دهد, قاضی محمد عصبانی شد و گفت دادستان کیست و چه کاره است که اجازه به من بدهد یا ندهد که من می خواهم چه بگویم؟!
قاضی محمد این وصیت نامه را به فارسی به ملا می گفت و فرمود تو هم آن را به کردی بنویسید.
ملا گفت قربان به زبان کردی نمی توانم بنویسم: قاضی محمد عصبانی شد و گفت این هم یکی از بدبختی های ملت کرد است.
قاضی محمد دوباره خود شروع به نوشتن وصیت نامه کرد و آن را به شرح ذیل با خط بسیار زیبائی خود نوشت.

وصیت نامه قاضی محمد
بسم الله الرحمن الرحیم
ملت, فرزند و برادران عزیزم, برادران حق پایمال شده ام، ملت ستمدیده ام، حال در آخرین دقایق زندگی, چند نصیحت به شما می کنم.
از دشمنی همدیگر دست بردارید و متحد شوید و پشتیبان همدیگر باشید. در مقابل دشمن ظالم ایستادگی کنید. خودتان را بیهوده به دشمن نفروشید. دشمن اینقدر شما را می خواهد تا کارش را بوسیله شما انجام دهد و هرگز به شما رحم نمی کند و از هیچ فرصتی علیه شما صرف نظر نمی کند.
دشمنان ملت کرد زیادند و ظالمند، قدرتمند و بی رحمند، رمز پیروزی هر ملتی اتحاد و همبستگی است. این پشتوانه تمام عیار ملت است. هر ملتی که اتحاد و همبستگی نداشته باشد همیشه زیر دست دشمن است, شما ملت کرد چیزی از ملتهای دیگر و سرزمین های دیگر کم ندارید، بلکه از مردانگی و غیرت و لیاقت از ملتهای دیگر که آزاد شده اند پیشرفته تر هستید. ملتهایی که از چنگال دشمن ظالمشان رستگار شده اند مانند شما هستند.
...
راهنمایی و وصیتم این است که بگذارید بچه هایتان بخوانند زیرا ما ملت کرد چیزی از ملت های دیگر کم نداریم مگر خواندن، بخوانید تا از کاروان ملت های دیگر عقب نمانید. شماها نباید با کشتن من و برادرزاده هایم چشمتان بترسد، هنوز خیلی افراد دیگر مانند ما در این راه باید از دست بروند تا به آرزو و مقصودمان برسیم.
کردستان خانه همه کردهاست، چنانچه افراد این خانه هر کسی چیزی بلد است به او مسئولیت داده می شود « یعنی عهده دار کاری می شود» و بر کسی حق منت ندارد، کردستان هم مانند این خانه است. اگر دانستید کسی ازاعضاء این خانه کاری از دستش بر می اید بگذارید انجام دهد، دیگر نباید سنگ جلوش انداخت و مانع او شد. اگر من مسئولیت بزرگ نداشتم حالا در زیر دار اعدام نبودم. بخاطر همین نباید بر یکدیگر منت بگذارید.
سعدی می فرماید:
مراد ما نصیحت بود و گفتیم
حوالت با خدا کردیم و رفتیم

خدمتگزار ملت و وطن قاضی محمد

بعد از اتمام این وصیتنامه قاضی محمد به دادستان گفت دوست داری برایت بخوانم؟ دادستان گفت لازم نیست.
قاضی محمد گفت : خیلی خوب اما در شرع اسلام اعدام با چوبه دار کار ناپسندی است اگر من را می کشید تیربارانم کنید, اما دادستان درخواست او را رد کرد. قاضی محمد قبل از اینکه به زیر دار اعدام برود رو به قبله کرد و هر دو دستش را بلند کرد و گفت: خدایا تو شاهد هستی که من از خدمت به ملت دریغ نکردم و قصور نکردم .,
این راه و رسم و دعا ونیایش نزدیک به 20 دقیقه طول کشید. کلماتی که قاضی محمد به زبان کردی می گفت فارسی آنرا از ملای کرد مهابادی که در آنجا حضور داشت می پرسیدم.
بعد از این مراسمات قاضی محمد را زیر چوبه دار بردند و اعدام کردند و بیشتر از دو دقیقه طول نکشید که جان داد ساعت به 4 نصف شب رسیده بود.
این بار به کامیونی که محمدحسین سیف قاضی در آن بود دستور حرکت به میدان دادند وزیر جنگ حکومت کردستان سیف قاضی وارد اتاق شد و دادستان و ملای مهابادی و رئیس بهداری را دید. فوری فهمید جریان چیست اصلا تغییر نکرد و رنگش نباخت. دادستان حکم را برایش خواند و گفت می توانی وصیت نامه ای برای خودت بنویسی, فوری به پشت میز رفت و وصیت نامه اش را در 10 صفحه نوشت، نزدیک صبح بود که او را به میدان اعدام بردند. همین که چشمش به پیکر رهبر حکومت کردستان افتاد، شروع به شعار دادن علیه دشمنان ظالم و ستمگر نمود و مرگ بر شاه را سرداد. با مشت و لگد او هر سرباز و افسری می رسید فورا به زمین می افتاد، غرش شیرانه سیف قاضی تمام مردم دور و بر چهار چراغ را از خواب بیدار کرد. با هر ضربه که بر سرباز و افسری وارد می کرد آوای زنده باد قاضی محمد، زنده باد ملت کرد، زنده باد استقلال ملت کرد، ما میریم اما ملت کرد هرگز نمی میرد، خیال کردید. چون صدای سیف قاضی بلند بود و خودش هم آدم با هیبتی بود و بسیار نترس و بسیاری از مردم با صدای او از خواب بیدار شدند تا او را به زیر چوبه دار رساندند. چندین افسر و سرباز عجم را با مشت و لگد برزمین کوبید ولی چون حکومت نظامی اعلام کرده بودند کسی جرأت نکرد از خانه خود خارج شود. عاقبت او را به چوبه دار آویزان کردند. بعد از دو دقیقه طناب دار پاره شد دوباره او را بلند کردند و هنوز فریاد می کشید این بار او را به چوبه دار صدر قاضی آویزان کردند و او را نیز اعدام نمودند ساعت به 5 صبح رسیده بود.
نوبت به ابوالقاسم صدر قاضی رسید، اما چون نزدیک به چند ساعت در کامیون به انتظار نشسته بود کاملا گیج بود و چون با میدان اعدام چندان فاصله ای نداشت و فریاد سیف قاضی را نیز شنیده بود از جریان تا حدودی با خبر بود. نشست و شروع به نوشتن وصیتنامه نمود.
سربازان او را هم به زیر چوبه دار بردند و اعدام کردند. به این ترتیب اعدام هر سه قاضی به اتمام رسید.

بعد از اعدام اتومبیلی که قبلاٌ مرا از تهران آورده بود آماده شد و کمی دورتر از میدان چهارچراغ توقف کرده بود و وسائل ما در اتومبیل بار شده بود با عجله هیئت دادگاه و من و چند سرباز دیگر سوار اتومبیل شدیم و بطرف میاندوآب و تبریز به راه افتادیم.
ساعت 10 صبح به میاندوآب رسیدیم هرگز باور نمی کردم رهبران ملی کرد تا این حد شجاع و نترس باشند.
از دور توانستم چند عکس از آنها بگیرم، ولی نتوانستم به آنها نزدیک شوم، بعد از اعدام هم فقط از دور توانستم از آنها عکس بگیرم.
قاضی محمد به ملای مهابادی گفت وصیت نامه را فردا برای مردم مهاباد بخوان و وصیت نامه را به او داد ولی بعدا دادستان آن را از او گرفت و گفت در آینده این فتنه خواهد شد و آن را به من داد و من هم آن را در ویژه نامه
چاپ کردم زند بادکردستان سلام بر روح و روان پاک قاضی سرور شهیدان نابود باد دشمنان خلق کردستان زند باد استقلال کردستان دفتر مرکزی حزب لیبرال دموکردستان کردستان اتریش منابع در باره خاطرات این افسر ژانیگل  بلوگسپوت
///////////////////////////////////////////////////////




موضوع اطلاعیه دفتر سیاسی حزب لیبرال دموکرات کردستان در باره محکوم کردن جینوساید روشنفکران کرد در شرق کردستان و به شهادت رساندن ابراهیم لطف اللهی دانشجوی رشته حقوق دانشگاه پیام نور سنندج.

مردم شریف کردستان رژیم جنایتکار آخوندی و دژخیمان اطلاعاتی این رژیم انسان کش یکی دیگر از جونان روشنفکر و یکی دیگر از فرزندان رشید این مرز و بوم را بطور غیر انسانی ای به شهادت رسانده است. ننگ بر آنسان کشان ننگ بر این دژخیمان. بگزار دژخیمان تا میتوانند فرزندان مارا بکشند و ترور کنند زمان آن هم خواهید رسید که این آدمکشان در برابر دادگاه قرار بگیرند و به مجازات خودشان برسند آن روز دور نیست که خون خوروشان شهدای خلقهای ستمدید ایرانی به خوروش آید و دمار ظالمان  را از ریشه در بیاورند و کاخ ستمگران را زیر رو کنند.

و این اولین بار نیست که دژخیمان اطلاعاتی رژیم دینی آدمکش آخوندی دست به شکنجه کردن جونان رشید کردستان میزنند و آنها را به شهادت میرسانند و این آخر بار هم نخواهد بود این رژیم در سالهای گذشته دست به جینوساید زده است در شرق کردستان و در سدد است که جوانان روشنفکر این ملت را به هر شیوه ای که شده است نابود کند و اراده این ملت را بشکند اما ما به این دژخیمان آدمکش میگویم که با این کار احمقانه اراده ما را خدشه دار نخواهید کرد.

و روز آن هم میرسد که این دژخیمان بدست فرزندان رشید و دلیر کردستان به افتند و آن روز است که باید پاسخ گوی جنایتهایشان باشند دژخیمان آدمکش رژیم دینی ایران.

دژخیمان نکه در کردستان بلکه در بلوچستان هر روز دست به جنایت میزنند و فرزندان رشید بلوچ را به شهادت میرسانند و در خوزستان همینطور است در چند روز گذشته در اهواز دژخمیان رژیم آخوندی دست به جنایت زده اند علیه فرزندان خلق ستمدید عرب در ایران آخوند زده. و در آذربایجان هم همینطور است دست به سرکوب جوانان آذری و در چند روز گذشته یک زن فعال حقوق بشری را دستگیر نموده است رژیم دینی ایران در آذربایجان نام این خانم( ل.ح) است که بیانیه را بدست ما رسیده است در روز شنبه.

ملت عزیزم و مردم آگاه و انقلابی سرتاسر کردستان و مردم عزیز رنجدیده ایران دوستان ملت کرد و ملیتهای عزیز ستمدید ایرانی  ما در روزهای گذشته مطلع شدیم که رژیم دینی و انسان کش آخوندی بار دیگر در کردستان در حق به این ملت ستمدید جنایتی دیگر آفریده است  آن هم این است که ابراهیم لطف اللهی، دانشجوی رشته حقوق دانشگاه پیام نور سنندج،در  زیر شکنجه بازجویان آدمکشان و دژخیمان اداره اطلاعات سنندج کشته شده است و به شهادت رسیده است.

ما کادرها و اعضای حزب لیبرال دموکرات کردستان به اعضای خانواده شهید ابراهیم لطف اللهی تسلیت میگویم و خود را شریک غمشان میدانیم.

مرگ بر دژخیمان وآدمکشان

سلام بر روح و روان پاک شهید ابراهیم لطف اللهی

نفرت بر انسان کشی

سلام بر صلح و آزادی

سلام بر انسان و انسانیت

سلام بر روح و روان پاک شهدای کرد وکردستان

نابود باد دشمنان کرد وکردستان

نفرت بر تنگظری و کوته فکری

زند باد کرد وکردستان.

زند باد استقلال کردستان.

دفتر مرکزی حزب لیبرال دموکرات کردستان اتریش
/////////////////////


Kommentarer

Kommentera inlägget här:

Namn:
Kom ihåg mig?

E-postadress: (publiceras ej)

URL/Bloggadress:

Kommentar:

Trackback
RSS 2.0